مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

من و مامانی و بابایی

خداحافظ می می

آخرین باری که شیر خوردی صبح روز 6 مهر(در سن 19 ماه و 10 روزگیت)بود.به این امید این پروژه رو شروع کردم که غذا خوردنت بهتر بشه.سعی کردم یه دفعه این کارو شروع نکنم که یه وقت اذیت نشی و همینکه یه مدتیه صبحا میری خونه مامان جون باعث شد دیگه توی روز شیر نخوری(یا حداکثر یکی دو بار بخوری) ولی از اولش هم بیشتر وابستگیت به می می از شب تا صبح بود و دیگه اونو نمیشد کم کم کمش کنم.برای همین تصمیم گرفتم با بد مزه کردنش شروع کنم ولی چون دوست نداشتم اذیت بشی صبر زردرو از لیست حذف کردم.صبح وقتی رفتیم خونه مامان جون یه کم آبو زردچوبه قاطی کردم و مالیدم بهش و وقتی اومدی سراغم تا شیر بخوری بهت نشون دادم و گفتم ببین می می دیگه بدمزه شده میخوای بخوریش که میگفتی نه...
7 مهر 1393

اخبار 19ماهگی

این روزا همش ساز مخالف میزنی:هر چی بهت میگیم میگی نه.دیگه تو هم انقدر رایحه بهت زدو گازت گرفت که این کارو یاد گرفتی و میخوای گازش بگیری(البته هنوز در همون لحظه نمیتونی از خودت دفاع کنی و هر وقت که حسشو داشته باشی یه دستی به سر و روی رایحه میکشی ),یه کار دیگه ای که میکنی اینه که تا میبینی کسی گریه میکنه مثلا خانم زهرا یا رایحه میدویی یه دونه میزنی تو کله اش(آخه مامان جون اینجور وقتا آدم باید طرفو دلداری بده و نازش کنه).همش دوست داری تا کسی دراز میکشه بری بشینی روش ,یه وقتایی دنده عقب میری که تو بغل خانم زهرا یا رایحه بشینی و میگی توش یعنی میخوای تو بغلشون بشینی آخه من قربون این مدل حرف زدنت بشم .وقتی داری با بابا بازی میکنی همش صدام میزنی مام...
5 مهر 1393

19ماهگیت مبارک

مانی جـــــــــــــــــــــــــــــــــــونم 19 ماهگیت مبارک                                                                             ...
3 مهر 1393
1